یک بار به من قرعهی عاشق شدن افتاد ...
من خود دلم از مهر تو لرزید، وگرنه
تیرم به خطا میرود اما به هدر نه!
دلخون شدهی وصلم و لبهای تو سرخ است
سرخ است ولی سرختر از خون جگر، نه
با هرکه توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!
بدخلقم و بدعهد و زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است! مگرنه؟
یک بار به من قرعهی عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر ... نه!
فاضل نظری
+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم دی ۱۳۹۴ ساعت توسط هیچکس!
|
سازها یاد تو آرند، از آن رو دل من