چای مینوشم ...
شاهرگهای زمین از داغ باران پر شده است
آسمانا! کاسهی صبر درختان پر شده است
زندگی چون ساعت شماطهدار کهنهای
از توقفها و رفتنهای یکسان پر شده است
چای مینوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای مینوشم ولی از اشک، فنجان پر شده است
بس که گلهایم به گور دسته جمعی رفتهاند-
دیگر از گلهای پرپر خاک گلدان پر شده است
دوک نخ ریسی بیاور؛ یوسف مصری ببر...
شهر از بازار یوسفهای ارزان پر شده است!
شهر گفتم!؟ شهر! آری شهر! آری شهر! شهر
از خیابان! از خیابان! از خیابان پر شده است
فاضل نظری
+ نوشته شده در شنبه نوزدهم دی ۱۳۹۴ ساعت توسط هیچکس!
|
سازها یاد تو آرند، از آن رو دل من