مادرم تاب ندارد غم فرزندش را ...
او که هرگز نتوان یافت همانندش را ...
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد -
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را ...
از رقیبانِ کمین کرده عقب میمانَد
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را !
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را ...
مادرم بعدِ تو هِی حال مرا میپرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را ...
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را ...
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را:
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را ...
کاظم بهمنی
سازها یاد تو آرند، از آن رو دل من