پیش چشم هرزهها جای خودآرایی نبود ...
آبروداری من جز اوج رسوایی نبود!
سهم من از این جماعت غیر تنهایی نبود
بارها برعکس حرف فیلسوفان گفته ام:
حیرت من موضعی از روی دانایی نبود!
لنگ لنگان شهر را ما با عصاهایی سفید -
بارها گشتیم اما هیچ بینایی نبود!
یک نفر در پیش بود و در پیاش خلقی روان
عمر ما چیزی به غیر از راهپیمایی نبود
دعوت ما را کسی رد کرد اگر خُسران ندید!
مجلس ما آن قَدَرها هم تماشایی نبود
مطمئن هستم درون سینهی من قلب نیست!
دل اگر در سینه ام میبود هر جایی نبود
با خودش - وقتی پرش تاراج شد - طاووس گفت :
پیش چشم هرزه ها جای خودآرایی نبود
اصغر عظیمی مهر
سازها یاد تو آرند، از آن رو دل من